روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او و مهرش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق ليلي هستم تو را نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي...
در دفتر زندگيت براي سفيد ماندن صفحه غصه هايت هميشه دعا ميکنم...
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد وحتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد ، گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم که اشک از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسد ....
شبی خوش و دگر شبی غمگین عمر گذشت و زندگی بود همین
دور بودن از عزیزان مشکل است، امتحان باوفایی در جدایی حاصل است، گرچه من دورم ز پیشت ای رفیق، دوریت دریا و یادت ساحل است...
دوست فرشته ایست بی بال! تقدیم به فرشته بی بالم که به داشتنش میبالم.
ياد ياران کرده اى ياد جانان ميکنم ، ياد شبنم
کرده اى ياد باران ميکنم ، تو صدايم
کرده اى من نگاهت ميکنم ، تو سلامم
کرده اى من دعايت ميکنم
يارب ازدلهاى ماسوز محبت رانگير
اين تجمع اين توسل اين ارادت رانگير
هستى ما بستگى دارد به حب دوستان
هرچه ميخواهى بگيراما رفاقت را نگير
عزیز بودن آدمها به این نیست که وقتی می بینیشون چقدر از دیدنشون خوشحال میشی ، به اینه که وقتی نمی بینیشون چقدر دلت براشون تنگ میشه.
همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که
در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!
هزار تا رگ دارم هزار تا رفيق اما تو شاه رگي رفيق
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود ، در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود ، میشود حتی برای دیدن پروانه ها ، شیشه های مات یک متروکه را الماس بود...
سهم انسان از هستی به وسعت قلب مهربان اوست بی شک تمام هستی سهم توست!
دلم میخواهد خوشبختی را یه بغل سیر در آغوش بگیرم و آنقدر بفشارمش تا بترکد و هر تکه اش سهم کسی شود